مادر لباس ها را گرفت و گفت:"هفت سال مرا از کرج به اوین کشاندید و هربار پرسیدم، دخترم کی آزاد می شود؟ گفتید، بزودی. حالا بی آنکه نشانی گورش را بدهید، تنها لباس هایش را تحویلم می دهید! لباس های او را بر آستانه در خانه مان آویزان می کنم تا یادمان نرود شما با "ما چه کردید